-آخرين مراسم عبادي حج پيامبر اسلام را به طور مشروح بيان كنيد؟(0)
-آيا آدم ( ع ) و حوا را خداوند باهم آفريد ازدواج آنها چگونه بود؟(0)
-دين حضرت آدم ( ع ) و حوا ( ع ) چه بود؟(0)
-اينكه گفته مي شود ايمه قبل از حضرت آدم خلق شده اند درست است ؟(0)
-چرا از فرزندان حضرت آدم ( ع ) تنها از هابيل و قابيل در قرآن كريم نام برده شده است ؟(0)
-آيا اگر آدم و حوا از آن شجره ممنوعه نمي خوردند، همواره در بهشت مي ماندند؟
(0)
-چرا در قرآن كريم، خداوند به حضرت آدم و حوا مي گويد به درخت ممنوعه نزديك نشوند؟ آيا تعبير نزديك نشدن حكمتي دارد؟
(0)
-در برخي از احاديث آمده است كه حوا، حضرت آدم((عليه السلام)) را وسوسه كرد تا آدم و حوا به درخت ممنوعه نزديك شدند; در حالي كه در آيات قران آمده كه شيطان آن دو را وسوسه كرد; آيا اين دو مطلب با يكديگر منافات دارد؟
(0)
-درختي كه شيطان آدم را به خوردن آن واداشت، چه درختي بود؟
(0)
-چرا آدم و حوا از خوردن ميوه درخت مخصوص نهي شدند به عبارت ديگر علّت ممانعت چه بود؟
(0)
-آخرين مراسم عبادي حج پيامبر اسلام را به طور مشروح بيان كنيد؟(0)
-آيا آدم ( ع ) و حوا را خداوند باهم آفريد ازدواج آنها چگونه بود؟(0)
-دين حضرت آدم ( ع ) و حوا ( ع ) چه بود؟(0)
-اينكه گفته مي شود ايمه قبل از حضرت آدم خلق شده اند درست است ؟(0)
-چرا از فرزندان حضرت آدم ( ع ) تنها از هابيل و قابيل در قرآن كريم نام برده شده است ؟(0)
-آيا اگر آدم و حوا از آن شجره ممنوعه نمي خوردند، همواره در بهشت مي ماندند؟
(0)
-چرا در قرآن كريم، خداوند به حضرت آدم و حوا مي گويد به درخت ممنوعه نزديك نشوند؟ آيا تعبير نزديك نشدن حكمتي دارد؟
(0)
-در برخي از احاديث آمده است كه حوا، حضرت آدم((عليه السلام)) را وسوسه كرد تا آدم و حوا به درخت ممنوعه نزديك شدند; در حالي كه در آيات قران آمده كه شيطان آن دو را وسوسه كرد; آيا اين دو مطلب با يكديگر منافات دارد؟
(0)
-درختي كه شيطان آدم را به خوردن آن واداشت، چه درختي بود؟
(0)
-چرا آدم و حوا از خوردن ميوه درخت مخصوص نهي شدند به عبارت ديگر علّت ممانعت چه بود؟
(0)

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:42090 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:30

ابو قتاده حارث بن ربعي انصاري كه بود و چه ماموريتهايي را از جانب پيامبر انجام داد؟
او در تاريخ اسلام بيشتر با كنية خود (ابو قتاده) معروف است و نام اصلي او و نيز نام پدرش در ميان دانشمندان علمرجال، مورد اختلاف است (الاستيعاب/4/162) ولي اگر اسم او مورد اختلاف است، در مقابل خود او به اتفاق همة دانشمندان رجال شناس از چهرههاي شناخته شده و درخشان صدر اسلام و از ياران بزرگ و برجستة پيامبر اسلام (ص) بشمار ميرود (تاريخ بغداد /1/159)
او سوار كار دلير و شجاعي بود كه در جنگ احد و همة جنگهاي بعدي در ركاب پيامبر اسلام (ص) شمشير زده بود (اسدالغابه /5/274) بطوري كه به افسر سوارة پيامبر معروف شده بود.
چنانكه گفتيم او در زمان پيامبر اسلام در تمام جنگها شركت نموده با كمال شجاعت ميجنگيد، و اگر مأموريتي به او واگذار ميشد به بهترين وجهي انجام داده پيروزمندانه به مدينه باز ميگشت.
يكي از جنگهائي كه ابوقتاده در آن شركت داشت، جنگ «ذي قرد» بود كه در نزديكيهاي مدينه رخ داد.
جريان اين جنگ از اين قرار بود كه روزي به پيامبر گزارش رسيد كه يكي از دشمنان اسلام بنام «عيينة بن حصن فزاري» همراه عدهاي از قبيلة «غطفان» در محلي بنام «غابه» به شترهاي رسول خدا دستبرد زده، مرد مسلماني از قبيلة غفار را كه در آنجا بوده كشته و همسر او را به اسارت برده است.
پيامبر اسلام (ص) از شنيدن اين خبر ناگوار سخت ناراحت شد و با صداي بلند مسلمانان را به جنگ دعوت كرد، بيدرنگ مسلمانان از هر طرف به سوي پيامبر شتافته اعلام آمادگي براي جنگ كردند.
پيش از همه «مقداد» به حضور پيامبر شرفياب شد و سپس مسلمانان يكي پس از ديگري از راه رسيدند. يكي از نخستين كساني كه خود را به پيامبر اسلام (ص) رسانيد و اعلام آمادگي براي جهاد كرد، « ابو قتادة انصاري» بود.
در اين هنگام پيامبر اسلام (ص) «سعد بن زيد» را به فرماندهي آنان برگزيد و فرمود: «براي تعقيب اين گروه حركت كن تا من با بقية مردم به شما برسم.
«سعد بن زيد» حركت كرد، پيامبر اسلام (ص) نيز «ابن اممكتوم» را در غياب خود به حكمراني مدينه منصوب نموده همراه گروهي از مسلمانان، به دنبال سپاه پيشتاز حركت كرد.
سعد، با سربازان خود به گروه «عيينة بن حصن» رسيد و پيش از آنكه پيامبر از راه برسد، جنگ ميان دو دسته آغاز گرديد.
ابوقتاده كه مردي دلير و جنگ آزموده بود، پسر «عيينه» بنام «حبيب» را به قتل رسانيد و روپوش خود را روي جسد او انداخت!
پيامبر و بقية مسلمانان از راه رسيدند، با مشاهدة جسدي در ميدان جنگ كه روپوش ابوقتاده روي آن بود، مسلمانان يك صدا گفتند: ابوقتاده كشته شده است!.
پيامبر اين سخن را شنيد و فرمود: « او ابوقتاده نيست، بلكه كسي ديگر است كه بدست او كشته شده است، ابوقتاده روپوش خود را عمداً به روي او انداخته تا مردم بدانند او به دست وي كشته شده است».
باري در اين جنگ، مسلمانان فقط دو نفر كشته دادند و تعدادي از شترهاي غارت شده را از دشمن پس گرفتند و چون پيامبر اسلام تعقيب آنان را بيفايده تشخيص داد، پس از يك شب توقف در آنجا، به مدينه بازگشتند.
قبيلة غطفان نيز زن اسير را آزاد كردند و او سالم به مدينه برگشت (سيرة ابن هشام /3/293 ـ 297 )
دليري و از جان گذشتگي ابوقتاده در اين جنگ، تحسين پيامبر را برانگيخت و حضرت او را مورد تفقد و تشويق قرار داد
« ابوقتاده» ميگويد: در جنگ «ذي قرد»، پيامبر اسلام (ص) به من رسيد و نگاهي كرد و گفت: «خدايا به ابوقتاده بركت بده»!
آنگاه فرمود:
ـ اينك تو رستگار شدي
ـ تو نيز رستگاري اي پيامبر!
ـ آيا «مسعده» را كشتي؟
ـ بلي
ـ اين چيست كه در صورت توست؟
ـ اين جاي تيري است كه در جنگ به صورتم اصابت كرده است.
ـ نزديك بيا.
نزديك رفتم، پيامبر از آب دهان خود، برروي جراحت افكنده، از بركت آب دهان پيامبر (ص) نه دردي احساس كردم و نه ديگر خون از آن جاري شد (اسدالغابه /5/275)
به واسطة همين دليري و سلحشوري ابوقتاده بود كه پيامبر اسلام فرمود: «بهترين سواركار ما «ابوقتاده» و بهترين پيادة ما، «سلمة بن اكوع» است». (الاستيعاب /1/295)
پس از خاتمة جنگ خندق كه خيانت و پيمان شكني قبيلة «بني قريظه» نسبت به مسلمانان، و همدستي آنان با يهوديان خيبر فاش شد و بني قريظه به كيفر پيمان شكني خود رسيدند، عدهاي از مسلمانان طايفة بزرگ «خزرج» به حضور پيامبر اسلام رسيدند و اجازه خواستند كه «سلام بن ابي الحقيق» را كه در جريان توطئة يهوديان خيبر نقش مهمي به عهده داشته و احزاب و گروهها را برضد مسلمانان بسيج ميكرده، به قتل برسانند.
انگيزة اين پيشنهاد اين بود كه پيش از جنگ احد، «كعب الاشرف» يكي از دشمنان سرسخت اسلام، به دست گروهي از طايفة «اوس» به قتل رسيده بود. خزر جيان نيز كه يك نوع رقابت با قبيلة اوس داشتند، ميخواستند با كشتن يكي از دشمنان اسلام، افتخاري نصيب آنان گردد و در اين زمينه از قبيله اوس عقب نمانند، از اين رو براي كشتن «سلام» كه در دژ خيبر بود، كسب اجازه كردند و رسول خدا اجازه داد.
پنج نفر از طايفة «خزرج» ـ از تيرة بني سلمه ـ اين ماموريت را به عهده گرفتند كه يكي از آنان ابوقتادة انصاري بود. پيامبر اسلام يكي از آنان بنام «عبدالملك» را به فرماندهي اين گروه منصوب نمود و دستور داد از كشتن كودكان و زنان، خود داري كنند.
اين پنج تن با دلاوري و از جان گذشتگي شگفت انگيزي خود را به دژ استوار خيبر رساندند و به داخل دژ نفوذ كرده ابتداء همة درهاي خانهها را از بيرون بستند تا كسي نتواند بيرون بيايد و آنگاه با استفاده از چوب نخل، به جاي نردبان، خود را به محل سكونت «سلام» كه در نقطة مرتفعي بود، رسانيدند و پيش از آنكه يهوديان فرصت حمله پيدا كنند، به سرعت ضربههاي سختي به سلام وارد كرده او را در حال مرگ گذاشته دژ را ترك كردند
يهوديان كه تازه از آنچه گذشته بود، آگاه شده بودند، آتش روشن كرده در اطراف پراكنده شدند و به تعقيب آنان پرداختند، ولي چون از يافتن آنان نااميد شدند، برگشتند.
ابوقتاده و همرزمانش كه سالم از معركه بيرون رفته بودند، به يكديگر گفتند: خوبست بدانيم اين دشمن خدا چگونه مرد؟
يكي از آنان گفت: من ميروم و براي شما خبر ميآورم. او رفت و وارد دژ شد و با صحنة جالبي روبرو گشت، او ميگويد:
«در ميان فوج جمعيت كه گرداگرد سلام حلقه زده بودند، وارد شدم، ديدم همسر او چراغي در دست گرفته و به صورت وي نگاه ميكند و حادثه را براي مردم چنين حكايت ميكند: « به خدا سوگند، صداي « ابنعتيك» را شنيدم ولي باور نكردم و با خود گفتم: اينجا كجا و ابن عتيك كجا؟»
سخن زن «سلام» كه به اينجا رسيد، نگاه ديگري به صورت سلام افكند و فرياد زد: «به خداي يهود سوگند، مرد!»
اين سرباز مسلمان ميگويد: براي من هيچ سخني لذتبخشتر از اين جملة آن زن نبود! (سيرة ابن هشام /3/286 ـ 288)
باري شركت در اين مأموريت خطرناك و حساس، نشانة ديگري از روح سلحشوري و دلاوري قابل تحسين ابوقتادة انصاري بوده، و سند زندة ديگري برفداكاري او در راه پيشرفت اسلام و سركوبي دشمنان اين آئين بشمار ميرود.
ابوقتاده مثل هر مسلماني راستيني، علاقه و ارادت خاصي به پيامبر اسلام (ص) داشت و در هر فرصت مناسب، از رهبر عاليقدر اسلام، قدر داني نموده شرط ادب به جاي ميآورد. خود وي ميگويد:
در يكي از سفرها، در ركاب پيامبر اسلام (ص) بوديم، پيامبر فرمود: اگر براي فردا آب تهيه نكنيد، دچار تشنگي خواهيد شد. مردم پس از شنيدن اين سخن، به سرعت حركت كردند تا آب پيدا كنند، ولي من همراه پيامبر به راه ادامه دادم، در بين راه، پيامبر اسلام بالاي مركب، به خواب خفيفي رفت و بياختيار به يك طرف متمايل شد، من حضرت را راست نشاندم، مجدداً بر اثر خواب، تعادل خود را از دست داد، دوباره مانع تمايل حضرت به يك طرف شدم، آخرين بار، نزديك بود پيامبر از مركب بيفتد، اين بار وقتي خواستم كمك كنم، حضرت بيدار شد و فرمود:
ـ كيستي؟
ـ ابوقتاده هستم
ـ از كي همراه من هستي؟
ـ از ديشب
ـ خدا تو را حفظ كند چنانكه پيامبر خدا را حفظ كردهاي. (مسند احمد حنبل /5/298)

: آية الله جعفر سبحاني
شخصيتهاي اسلامي شيعه ج 1 ـ 2

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.